معنی مجازاً زورگو
حل جدول
گردنکلفت
مجازاً زورگو و نیرومند
گردنکلفت
زورگو
جابر
جابر، قلدر، ستمگر
قلتشن
جبار
جایر
زوربا
مرد زورگو
قلدر
مجازاً خورشید
نیراعظم
لغت نامه دهخدا
مجازاً. [م َ زَن ْ] (ع ق) بطور مجاز و بطور کنایه و استعاره. (ناظم الاطباء). از روی مجاز. مقابل حقیقهً. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به مجاز. برمجاز. و رجوع به مجاز شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
جابر، ستمگر، قلدر، مستبد
فرهنگ عمید
زورگوینده، آنکه دیگری را به زور مجبور به قبول امری بکند،
فارسی به انگلیسی
Bully, Dictatorial, Extortionist, Racketeer, Tyrant
فارسی به عربی
غیر معقول
معادل ابجد
291